جدول جو
جدول جو

معنی موس هدائن - جستجوی لغت در جدول جو

موس هدائن
مفعول شدن، مورد لواط قرار گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پوسته دادن بدن یا هر چیزی بر اثر ساییدگی
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی را زیرفشار قرار دادن، خست گرفتن بر کسی
فرهنگ گویش مازندرانی
رام شدن، تسلیم شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
رها کردن تله آزاد ساختن تله از ضامن
فرهنگ گویش مازندرانی
درخشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دواندن
فرهنگ گویش مازندرانی
شخم کردن، رو دادن، لوس کردن، غلتاندن، پرت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دست دادن، فراهم شدن زمینه
فرهنگ گویش مازندرانی
تابیدن، حرارت بخشیدن نور خورشید، تاب دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
به باد سپرده خرمن و زیر و رو کردن آن
فرهنگ گویش مازندرانی
احترام گذاشتن به کسی توجه کردن، بها دادن بیش از اندازه
فرهنگ گویش مازندرانی
بوسیدن، بوسه زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نهیب زدن به اسب برای پریدن و یا حرکت سریع
فرهنگ گویش مازندرانی
لذت بخشیدن، خوش مزه بودن، طعمی خوش که چشنده به احساس دوباره
فرهنگ گویش مازندرانی
کش دادن، کش دار بودن، دست مالی زنان و گفتگوی مطایبه آمیز
فرهنگ گویش مازندرانی
گوش دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
نیرو وارد کردن، زور زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کنایه از: به دام انداختن گوسفند جهت دوشیدن شیر
فرهنگ گویش مازندرانی
خیساندن
فرهنگ گویش مازندرانی
ضربه زدن، سرعت دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
گذاشتن چوب قیم در زیر شاخه های پرمحصول درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
قابلیت درخت برای کندن پوست آن جهت استفاده در صنایع دستی
فرهنگ گویش مازندرانی
بسنده بودن، ایجاد مانع کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
انبوه شدن، متراکم گشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
راه خود را عوض کردن، رو برگرداندن، کنار آمدن، با کسی
فرهنگ گویش مازندرانی